1- هنرداستان گویی:

داستان رقیب جدی برای سایر فعالیتهای ماست ، همه ی ما دوستدار داستانیم درحین اینکه کار میکنیم دوس داریم داستان هم بشنویم درحین اینکه رانندگی می کنیم دوس داریم

درحین اینکه میخواهیم بخوابیم یک سررشته از یک اتفاق را دنبال می کنیم و دردنیای ذهنی ورویایی خودمان آن را پروبال میدیم چرا؟؟؟

چون بقول کنت بورک منتقد داستان، داستانها ابزار زندگی هستن. وسیله ای برای گذراندن زمان زیادی از زندگی هستن، با داستانها سرگرم میشیم وگذر زمان را احساس نمیکنی، نوعی فرار از مشکلات زندگیست با داستانها درس میگیریم درس عبرت آموزش میبینیم حتی ممکنست اموزش منفی باشد مثل سریال شلیک نهایی که بعد اون کلی قتل و غیره اتفاق افتاد

مردم عاشق داستان هستند ولی این عشقشان بی پاسخ مانده . چرا؟؟

چون اغلب نویسندگان بجای اینکه داستان نویسی را یاد بگیرند اول پشت میز تحریر میشینن وشروع به داستان نویسی می کنند ونتیجه این میشه که باوجودیکه در سینمای هالیوود سالانه بیش از 500 نوع فیلم ساخته میشود ولی ازبین انها انگشت شماری ازانها قابل دیدن و جذاب هستند.

یک موسیقی دان برای اینکه موسیقی بنوازد اول موسیقی را یاد می گیردبعد شروع به نواختن می کند یک فیلمنامه نویس بایدابتدا روش نوشتن را یاد بگیرد بعد شروع به نوشتن کند. به جرات می توان گفت یک فیلمنامه خوب نوشتنش هنری برتر از خلق یک سمفونی است وچه بسا دشوارتر.

نویسندگان تازه کار که داستان می نویسند داستانشان را با چیزهایی که از فیلم ورمانهای دیگر یادگرفته اند شروع می کنند ونتیجه یک داستان کلیشه ای میشود.

داستان خوب فیلم خوب میسازدداستان خوب خودبخود دیالوگهای خوبی را بهمراه دارد.

*بعضی اشخاص استعداد نویسندگی دارند این استعداد ممکنست استعداد ادبی باشد ویا ممکنست استعداد داستانگویی داشته باشد

*استعداد ادبی: زبان روزمره را با فرمی عالی وهیجان انگیز به روشنی تفسیر می کند.این افراد به لحاظ ادبی بسیار عالی می نویسند

*استعدادداستانگویی: توی صف نونوایی که هستیم میبینی بعضی افراد یک قضیه را میخوان تعریف کنن ، چنان با آب وتاب داستان را تعریف میکنن که ممکنست یک اتفاق ساده را به بهترین نوع تعریف کند و به نقطه اوج برساند وبعد ارام به پایان برساند.

استعداد قصه گویی از استعداد ادبی مهمترست . چرا که شنونده وبیننده بیشتر جذب میشود یک شخصی که نابلد باشد ممکنست یک داستان خوب را به به بدترین شکل ممکن تعریف کند یا بنویسد و برعکس.

برای اینکه داستانی رخ دهد باید یک اتفاقی غیر عادی رخ دهد به نحوی که توازن یک شخصیت بهم بریزد وبرای اینکه به حالت تعادل دربیاید تلاشی میکند . حال ممکنست تلاشش به نتیجه برسد یا نرسد.

درابتدا به سخنان شخصیتها اهمیت ندید به این فکر کنید که چطوری با اعمالشان داستان را نشان دهید

داستان زیبا مثل یک سمفونی منسجم است که در ان ساختار وموقعیت وشخصیت و ژانر وایده باهم پیوندی قوی دارند

داستان را چگونه انتخاب کنیم؟ :

احتمالا شنیده اید که میگن داستانی بنویسید که آن را میشناسید .درسته؟ نه غلطه.کاترین جونز میگه داستسانی بنویسید که می توانید با آن پیوندعاطفی برقرار کنید.

مردم بطور کلی فیلمی را می بینند که با احساساتشون بازی بشه وتحریک بشه.

اگر نویسنده ای داستانی انتخاب کند که خودش وشنونده به آن احساسی برقرار می کند بیننده هم نسبت به آن احساس پیدا می کند.

داستان خوب داستانیست که ارزش تعریف کردن داشته باشه.و مخاطب دلش بخوا د به ان گوش بده

داستانها از کجا می آیند؟؟؟

کاترین جونز میگه ،من در روستای کوچکی زندگی میکردم وکوچیک بودم درعین حال شنونده ی داستانهای مادرم ودوستانش بودم . اونها دور هم می نشستند وسبزی پاک می کردند یا لحاف می دوختند . درعین حال هرکدوم یک چیزی تعریف می کردند. این حرکات انها باعث شد بعدها نمایشنامه ی خانوادگی بنام ن نهر سدر را بنویسم.

گاهی ممکنست ایده های داستان را از اتفاقاتی که در زندگی خودمان افتاده بیابیم.

طرح داستان

خاطره تلخ در داستان یا فیلمنامه

هنرداستان نویسی

یک ,داستان ,کند ,اینکه ,ممکنست ,تعریف ,داستان را ,می کند ,را یاد ,داستان خوب ,درحین اینکه

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یادداشت های یک معلم boomrangy سایت بوک باز shiriniforoshi هنرستان تربیت بدنی و علوم ورزشی امام علی (ع) شهرکرد وب سایت رسمی سرتیپ قاسم فراوان من فریبا هستم خیلی تنها انتشارات زبان مهر کانکس